معجزه قرن
این من بودم
معجزه نامی پنهان و پیدا
که تو را
تَجبیر می کرد
نه عصا ونه عیسی ونه کلامی که آخرین است
آتشی ست که زَمهریر می کند
من
با سیب و سرو
معجزه ی قرنی شدم
که بُهت و سرگشتگی
در خود شُخم می زَنَد
شعرو شعورِ این عصرِ آواره
بر قله یِ خطی رمز آلود
به تجمیع نِشسته است
در کفِ اقبالِ جادوگرِ قرن .
فاطمه هاشمی
تاریخ ثبت شعر : 1398/07/16
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
ونه ,فاطمه ,قرن ,معجزه ,یِ ,خطی ,قرن فاطمه ,آوارهبر قله ,عصرِ آوارهبر ,قله یِ ,یِ خطی
درباره این سایت