پر از حادثه
آسمان، بارش چشمان مرا درک نکرد
فصل خورشید ،زمستان مرا درک نکرد
فصل خورشید ،زمستان مرا درک نکرد
هی غزل خواندی و پاییز دلم شاعر شد
دستهایت تب دیوان مرا درک نکرد
دستهایت تب دیوان مرا درک نکرد
خواستم در قم چشم تو مشرف باشم
هیچ کس ،آتش پیمان مرا درک نکرد
هیچ کس ،آتش پیمان مرا درک نکرد
با نگاه تو پر از حادثه ام باور کن!
پلک در بند تو زندان مرا درک نکرد
پلک در بند تو زندان مرا درک نکرد
چشم گریان من و گوشه ی زندان به دَرَک!!!
عشق هم حال پریشان مرا درک نکرد
عشق هم حال پریشان مرا درک نکرد
بین هر سجده میان من و معبود تویی!
کفر،اندازه ی ایمان مرا درک نکرد
کفر،اندازه ی ایمان مرا درک نکرد
(همه گفتند نرو ،رفتم و نشنیدمشان)
رود هم قدرت طغیان مرا درک نکرد
رود هم قدرت طغیان مرا درک نکرد
کاش می شد همه ی عمر کنارم باشی
آرزو؛ میل فراوان مرا درک نکرد
آرزو؛ میل فراوان مرا درک نکرد
مرگ بعد از تو غزلواره ی شیرین من است
زندگی خستگی جان مرا درک نکرد
زندگی خستگی جان مرا درک نکرد
وحیده تقی پور شاهشکوهی
تاریخ ثبت شعر : 1398/10/25
تاریخ ثبت شعر : 1398/10/25
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
مرا ,نکرد ,تو ,ی ,حادثه ,وحیده ,مرا درک ,درک نکرد ,از حادثه ,پر از ,وحیده تقی
درباره این سایت