حلالم بکن
حلالم بکن، بس که در هر غزل
تو را یاد یک عاشق انداختم
نمی دانم این بین، آخر چه شد؟!
که در شهرمان جز تو نشناختم
حلالم بکن، آنقدر گفتمت
حلالم بکن، آنقدر گفتمت
که شهری برای تو شاعر شدند
میان غزل های مردم یکی
نوشت عاشقی تو، برو دل نبند
حلالم بکن، بین هر بیت شعر
حلالم بکن، بین هر بیت شعر
نگاهم به چشمان تو خیره ماند
نمی دانم اما یکی این میان
دلم رابه سوی تو با عشق راند
حلالم بکن، عاشقش بودی و
حلالم بکن، عاشقش بودی و
من عاشق تر از تو، رها کردمت
هر از گاهی از دور، با فاصله
کنارش چه خوشحال می دیدمت
حلالم بکن عاشقت ماندم و
حلالم بکن عاشقت ماندم و
نوشتم فراموش کردم تو را
و رفتم به شهری به دور از همه
بدون دلم وبدون شما
حلالم بکن، باز هم عاشقم
حلالم بکن، باز هم عاشقم
ولی باز هم من، به رسم قدیم
به شادی تو دلخوشم پس بگو
چه شد ما زهم دور تر می شدیم
حلالم بکن که نبوسیدمت
حلالم بکن که نبوسیدمت
و آغوش من وا نشد، یا چه شد؟
که در حسرت لحظه ای عاشقی
نمی دانم اما نشد که نشد .
فریده اقبال
تاریخ ثبت شعر : 1398/07/21
تاریخ ثبت شعر : 1398/07/21
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
حلالم ,تو ,بکن، ,بکن ,دانم ,تو، ,حلالم بکن، ,حلالم بکن ,تو را ,نمی دانم ,که در
درباره این سایت