یتیم
سه ساله دختر بابا، یتیم شد، تا من
سه ساله دختر بابا، یتیم شد، تا من
به یاد دخت سه ساله، زچشم خون بارم
دلم هوای تو کرده، رقیه جان، رخصت
امان بده، قدمی هم، به صحن بگذارم
عجیب حال و هوای حرم زده به سرم
گناهکارم و جرمم بپوش، می دانم
خودم حجاب خودم گشته ام وگرنه شما
پر از عطوفتی اما، ز رو سیاهانم
نمی شود که بگویم نبین گناهم را
ولی به صحن پدر بر مرا ببارانم
دلت شکسته رقیه، دلم پر از زخم است
یتیم گشتی و هستم یتیم، می دانم.
فریده اقبال
تاریخ ثبت شعر : 1398/07/21
تاریخ ثبت شعر : 1398/07/21
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
یتیم ,هوای ,صحن ,فریده ,سیاهانمنمی ,رو ,به صحن ,صحن پدر ,راولی به ,پدر بر ,گناهم راولی
درباره این سایت