مجموعه تندباد اثر لیلا عبدی درین سو
درد
می نالم از بس درد دارم ،درد، باور کن
می نالم از بس درد دارم ،درد، باور کن
مغلوب هستم بی برو برگرد، باور کن
افسرده ام مانند لیلاجی که می بیند
افسرده ام مانند لیلاجی که می بیند
در خانه ی آخر دو شش آورد ،باور کن
شد خاطرات کهنه مثل هیزم نمدار
شد خاطرات کهنه مثل هیزم نمدار
می سوزم اینجا در اجاقی سرد، باور کن
دست بهارم را به دست برگریزان داد
دست بهارم را به دست برگریزان داد
موی سفید و رنگ و روی زرد، باور کن
بر گونه ام شعری چکید و شاعری جان داد
بر گونه ام شعری چکید و شاعری جان داد
آیینه را در خون شناور کرد ، باور کن
تب دارم و هذیان به روی دفترم جاری
تب دارم و هذیان به روی دفترم جاری
ست
باور کن این زن درد دارد درد ، باور کن
لیلا عبدی درین سو
باور کن این زن درد دارد درد ، باور کن
لیلا عبدی درین سو
پاییز
کدام واژه به پاییز رنگ غم زده است
کدام واژه به پاییز رنگ غم زده است
که بخت زرد مرا اینچنین رقم زده است
چرا هوای درونم همیشه بارانی ست
چرا هوای درونم همیشه بارانی ست
و آسمان نگاهم دوباره نم زده است
در این هوای غم انگیز و تلخ تنهایی
در این هوای غم انگیز و تلخ تنهایی
کدام کوچه مرا تا خودم قدم زده است
نگاه آینه زنگار بسته و در آن
نگاه آینه زنگار بسته و در آن
زنی نشسته که باز از سکوت دم زده است
دوباره جمعه و پاییز و عصر و دلتنگی
دوباره جمعه و پاییز و عصر و دلتنگی
ببین چگونه غزل چنگ در قلم زده است
لیلا عبدی درین سو
تو
اگر چه فاصله کوتاه می شود با تو !
لیلا عبدی درین سو
تو
اگر چه فاصله کوتاه می شود با تو !
چه راه دور و درازی است از دلم تا تو !
چه کودکانه دل از من گرفتی اما من!
چه کودکانه دل از من گرفتی اما من!
چه صادقانه دلم را سپردم اما تو !
کویر تشنه ی روحم سپرد دل به سراب
کویر تشنه ی روحم سپرد دل به سراب
ولی چه بی خبر از من زدی به دریا تو !
در امتداد سقوطم به قعر تنهایی
در امتداد سقوطم به قعر تنهایی
دل از تمام علائق بریدم الا تو
تمام می شوم امروز در سکوت خودم
تمام می شوم امروز در سکوت خودم
شروع می شوی انگار صبح فردا تو !
لیلا عبدی درین سو
انتحار
یک شب نشست، تا گله از روزگار کرد
لیلا عبدی درین سو
انتحار
یک شب نشست، تا گله از روزگار کرد
خواب از حریم خیس نگاهش فرار کرد
یک آسمان ستاره ی خود را به ماه باخت
یک آسمان ستاره ی خود را به ماه باخت
تا صبح کل زندگی اش را قمار کرد
لرزید مثل بم دلش از درد بی کسی
لرزید مثل بم دلش از درد بی کسی
بر روی صفحه درد دلش را هوار کرد
خوابش نبرد تا سحر از بغض و آه ، باز
خوابش نبرد تا سحر از بغض و آه ، باز
یک مشت شعر پشت سر هم قطار کرد
یک عمر از ردیف دلش زخم خورده بود
یک عمر از ردیف دلش زخم خورده بود
یک شب به تیغ تیز قلم انتحار کرد
لیلا عبدی درین سو
لیلا عبدی درین سو
تندباد
آمد،نشست و رفت مثل تندبادی که
آمد،نشست و رفت مثل تندبادی که
یک عمر چشمم مات شد در امتدادی که
خواب هزار و یک شبم را بی صدا آشفت
خواب هزار و یک شبم را بی صدا آشفت
با قصه ی امروز و فردا، شهرزادی که
سرمایه ی عمرم فقط یک آسمان دل بود
سرمایه ی عمرم فقط یک آسمان دل بود
اما شکست و برد خانه زادی که
دیگر نخواهد شست این زمزم سیاهی را
دیگر نخواهد شست این زمزم سیاهی را
در دامنم خوابیده بخت نامرادی که
تصویری از من نیست حالا خوب می دانم
تصویری از من نیست حالا خوب می دانم
حتی درون آینه مرده ست یادی که
چیزی شبیه شعر در رگهای من جاری است
چیزی شبیه شعر در رگهای من جاری است
رندانه گم شد یک گزاره در نهادی که
حالا منم درگیر عشقی که به بادم داد
حالا منم درگیر عشقی که به بادم داد
آمد، نماند و رفت، مثل تندبادی که
لیلا عبدی درین سو
لیلا عبدی درین سو
تاریخ ثبت اشعار : 1399/02/22
سرقت ادبی از این مجموعه شعر پیگرد قانونی دارد
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
درین ,عبدی ,تو ,باور ,زده ,درد ,عبدی درین ,لیلا عبدی ,از من ,را به ,، باور
درباره این سایت