محل تبلیغات شما


غریبِ آشنا


با یک بغضِ ترک خورده، شبیه ابرِ بارونی

توو دنیای خودم بودم، پر از احساسِ ویرونی


هوای خاطری مبهم، صدایی گنگ و دلمرده

من و آشفته می کرد و پر از بغضی ترک خورده


شبیه لحظه ای بودم که درگیرِ کسی هستی

پر از آشوبی و جز اون، دَرو رو هر کسی بستی


مثِ دریا زمانی که پر از موجای سنگینه

پر از احساسِ دلتنگی. از اون جنسی که شیرینه


تو این حال و هوا بودم، یهو بارون گرفت نم نم

یکی از دور پیدا شد، بهم نزدیک شد کم کم


یکی اومد تو تنهایی شریکِ حس و حالم شد

شریکِ بغض سنگین و سکوتِ بی زوالم شد


شبیه آب و آیینه، شبیه خواب دیدن بود

شبیه گریه ی شادی، سر آغازِ رسیدن شد


کسی که حس و حالم رو به شکلی تازه معنا کرد

خودم بودم که می گفتم؛ غریبِ آشنا برگرد!


بیا و وقت دلتنگی، نگو شاید. نگو ای کاش.!

بیا و وقت تنهایی، کمی دلتنگِ ما هم باش.




نوران شیرزاد

تاریخ ثبت شعر : 1398/07/19



شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی

غم آزرده - فرشته گلدوست طالکوئی

کِی - نوران شیرزاد

غریبِ ,آشنا ,کسی ,نگو ,ای ,بیا ,پر از ,از احساسِ ,بودم که ,حس و ,بیا و

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ گروه کوهنوردی زاگرس تکاب Zagros Takab حرف حساب انتخابات هیئت امناء مسجدپیرسرا برگزار شد دلـبستــه آن یـار خـراسـانــی خـویشم حسن اندیشه eendypabti مداحی و اشعار جدید - اثنی عشری مهندسی شهر سازی پیام نور کرمانشاه خرید دزدگیر جادویی پشت درب و پنجره پادری سنسور دار 2020