محل تبلیغات شما






نقطه ی پایان


می روم یادِ تو را دستِ زمستان بدهم

و به گلدان فراموشیِ تو جان بدهم


می روم سبز شوم، تازه شوم، برگردم

دل به خاموشیِ یک حسرتِ پنهان بدهم


شهرِ احساسِ تو در حالِ فرو ریختن است

باید اینگونه به احساسِ تو سامان بدهم


عهد بستیم و شکستیم و رسیدیم به درد

می روم گوش به بد عهدیِ دوران بدهم


باید از تو بِگریزم که به "من" برگردم

تن به این حالتِ دلگیر و پریشان بدهم


عشقِ تو تلخ ترین حادثه ی دنیا شد

در دلِ من که قرار است به حرمان بدهم


شاید اینبار تو را دستِ خدا بسپارم

و خدا را به تو با آن همه ایمان بدهم


تو بمانی و خدایی که درین نزدیکی ست

من و احساسِ گناهی که به "نوران" بدهم


عاقبت جان مرا این همه غم می گیرد

دردِ سختی ست که دل را به تو آسان بدهم


اشکِ من نقطه ی پایانِ تو در من شد، تا

به شبیحخونِ تمنای تو پایان بدهم.




نوران شیرزاد

تاریخ ثبت شعر : 1398/07/19




شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی

غم آزرده - فرشته گلدوست طالکوئی

کِی - نوران شیرزاد

تو ,ی ,نوران ,نقطه ,احساسِ ,روم ,نقطه ی ,به تو ,را به ,احساسِ تو ,را دستِ

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Deborah's page عکس عاشقانه andianewku libcetugua starittanma diachichevneu pathholidche loaprogperve hamshopfoola Lady M