هفت خوان
همه ی زندگی مونو هی فقط صب(ر) کردیم
همه ی زندگی مونو هی فقط صب(ر) کردیم
شاید اوضاع دلامون یکمی بهتر شه
شاید این دردی که تیشه می زنه به جونمون
با صبوری و امیدم که شده کمتر شه
هی فقط چشم به روی زندگی مون بستیم
توی سختی همه امتحانی رو پس دادیم
ما که آب از سر مون گذشته بود توو زندگی
فک(ر) می کردیم لااقل توو رنج مون آزادیم
دیوی که درونمون بودو به چنگ انداختیم
وقته بیدار شدن از جهل رسید بیداریم
مثل رستم همه هف(ت)خوان مونو رد کردیم
ما توو تاریخی از این زندگی دشواریم
اره چند ساله که آب از سرمون گذشته و
مثل کرگدن شدیم توو خشکیِ بی آبی
ما توو کابوسی به اسم زندگی می میریم
یکی بیدار کنه مارو از این بی خوابی
وقتی از تب توو تنور تنهایی می سوزیم
یکی خاکستر رسوایی و رومون می ریزه
ساعتم توو برزخِ زمونه خوابش برده
چرا امسال تمومه فصلامون پاییزه؟
زهرا شادباش
تاریخ ثبت شعر : 1399/01/20
تاریخ ثبت شعر : 1399/01/20
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
توو ,زندگی ,مون ,گذشته ,بی ,هفت ,آب از ,از این ,که آب ,آبی ما ,ما توو
درباره این سایت