مجموعه گذشته ای که گذشت اثر لیلا شامخی صابر
لیلاشود
عاشقی نشو ونمایِ دلِ تبدار تونیست،
مرد ره خواهد ازاین درد گذر کردنهاتا نیافتی ونبینی که چه سخت است زمین،
توندانی خبرازصخره، حَذَر کردنهاعاشقی گَه به زمینت زند و گَه به هوا،
درس صبری دهد از، سود و ضررکردنهاتا تو ازصبر به معشوق رسی عید شود،
می رود سیزده ات بعدِ بِدَر کردنهااینکه خود ازغم این عشق بدانی کافیست،
این وآن را چه ومیست خبرکردنهادرد عشقی نکشیده چه خبرداری،از
شب رو با گریه وبغضی به سحرکردنهاتا که "لیلاشود"آن دل که بدستش آری،
مرد ره خواهد ازاین درد گذر کردنها.
لیلا شامخی صابر
لیلا شامخی صابر
گل من
چشم درراه توبودم: نرسیدی گلِ من؟
مگر از قلب حقیرم توچه دیدی گل من؟
توچه دیدی که چنین روی به صحرا کردی
چشم غمگینِ مرا لانه ی دریا کردی!
خط بُطلان به همه وعده ودیدار زدی،
وچه ساده به تَنِ پودِ دلم تارزدی
امشب آن عهدقدیم تو بیاد آوردم
که چه ساده همه پیمان تو باور کردم
گلِ من! بازمن و چشم تَرَم در راهیم
همسفر با نفسِ آخرو اشک وآهیم
تاکجا؟ تاکجا فرصت دیدارتو را می یابم
داده ای وعده به بیداری و من درخوابم
خواب رویایی وشیرین، من وتو دست به دست!
هردو از قصه ی هم باخبرو هرچه که هست
لب به لب با تو و با خنده ی مستانه ی تو
با تنِ گرم من و باهمه بیگانه ی تو!
حیف شد، روز شد وخواب گِران آخرشد
شاهدخواب قشنگ من وتو ساغرشد
بازبیداری و دلتنگی و ازچشم تو گفتن
باز امید که روزی بَرِ چشمانِ توخفتن
با دل سوخته ای نام تو را دردکشیدن
درخفا بغض شکستن درخفا نازخریدن
چشم درراه توبودم: نرسیدی گلِ من؟
مگر از قلب حقیرم توچه دیدی گل من؟
مگر از قلب حقیرم توچه دیدی گل من؟
لیلا شامخی صابر
قرارسرنوشت
زمانه بامنه رسواقراری اینچنین دارد،
که هرلحظه روانم رابه دشنامی بیازارد
چنانم روزوشب طی شدبه سختی درکنارغم
که ذهن آدم وحوا، توانش نیست بشمارد
توان وزوربازورفت، چه شبهاازکف فرهاد
که شیرین عشقِ پاکش را به دست تیشه بسپارد
دگرتاب درنگم نیست که عمری درغفابگذشت
هم او درکار ما مانده، عجب صبری خدادارد!
کشیدم بارسختی ها به تنهایی دراین دنیا
کنون خسته تنم خواهدکه بارش برزمین آرد
چه بیهوده تلاشی بود: رهایی ازغمِ تقدیر
ندانستم فلک بامن،سرِسازش نمی دارد
نفوذ قطره ی احساس، به روی سنگ سیمانی
که جنسِ قلب آدمهاست، گلِ بابونه می کارد!
دراین دنیای وانفسا، که روزِمرگ خوبی هاست،
نگاهم رازِ دیرینش به چشمان که بسپارد
زدم برچهره ی غمگین، نقابی از رضایت، تا
مبادا چشمِ نامحرم خیال هرزه پندارد
اگردرد دلی کردم، گلایه درخورِمن نیست!
زمانه با من رسوا قراری اینچنین دارد .
لیلا شامخی صابر
تاریخ ثبت اشعار : 1399/03/21
سرقت ادبی از این مجموعه شعر پیگرد قانونی دارد
شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی
تو ,ی ,شامخی ,لیلا ,ای ,گلِ ,لیلا شامخی ,نرسیدی گلِ ,گلِ من؟مگر ,توبودم نرسیدی ,درراه توبودم ,درراه توبودم نرسیدی
درباره این سایت