محل تبلیغات شما

مجموعه ممنوعه  اثر فاطمه اتحاد




تیر غیب

بگو حافظ نخواند، یوسفِ او برنمی گردد
که سوی رفته از  چشمانِ کم سو بر نمی گردد

غزال چشم‌هایم را به مسلخ می‌برد شیرش
بگو با بچه آهوها، که آهو برنمی گردد

گمانم زنده برگردد،  اسیرِ تیرِ غیب اما
اسیرِ رفته زیر‌ِ تیغِ ابرو، برنمی گردد

شبی دستش میان موج گیسویم به رقص آمد
یقین کردم که ارامش به این مو برنمی گردد

تقلا می کنم برگردم از موجِ بلا خیزش
ولی می دانم آب رفته از جو، برنمی گردد

مگر تقدیر برگرداند این بختِ سیاهم را
دعا شاید، ولی با سحر و جادو برنمی گردد

فاطمه اتحاد


سقط جنین

این بافه ی بی ریشه کارش بیقراری ست
گیسو که نه، یک دسته سرباز فراری ست

سر در نیاوردم ز کار چشمهایم
تلفیقِ ناپرهیزی و پرهیزکاری ست

خون کسی خشکیده بر لبهام و رنگش
صد سال بعد از مرگ هم سرخ اناری ست

بر دستهایم تار بسته عنکبوتی
انگشت هایم اُسوه ی چشم انتظاری ست

نیلوفری در بسترش بی عشق دق کرد
مرداب چشمم بعد از این چون رود جاری ست

با اشک قلب خسته ام را غسل دادم
چشمان من عمریست کارش سوگواری ست

آبستن یک عشق ناکام است قلبم
سقط جنین ، پایان تلخ بارداری ست

فاطمه اتحاد


ممنوعه

آتش زده ممنوعه ای حیثیّتم را
سیب هوس تغییر داده قسمتم را

در چشم خلق از پاکدامن هایم اما
حاشا نکردم با زلیخا نسبتم را

دلبستگی آغاز ویرانی است ،افسوس
بیمارم و تکرار کردم عادتم  را

در من جهانی مستعدّ کودتا بود
سرکوب کردم فتنه ی جمعیّتم را

میدان مینی در درون سینه ی من
این روزها سر برده صبر و طاقتم را

تا مقصد آغوش تو راهی جز این نیست
تمبرم که می بوسم لبان پاکتم را

فاطمه اتحاد


نابلد

گمانم چشمهایت کهکشانها را رصد کرده
وَ ماهِ آسمان بر روی چون ماهت حَسَد کرده

لبت خرمای اهوازی و یا انگورِ شیرازی ؟
شرابت صد چو من، راه آشنا را نابلد کرده

 نگو شانه، بگو البرز و اَلوَندِ غرور انگیز
شکوهِ شانه ات، اغراق ها را مستند کرده

برای قطره با دریا نشستن کم مقامی نیست
خدا با چون تویی، چون من گدایی را صَمَدکرده

هرآنکس قامتت را دیده، ایمانش مضاعف شد
به لب تکرار ذکرِ " قُل هوَ الله و اَحَد " کرده

تو با این حجم زیبایی، نمی گنجی در آغوشم
خدا اما در آغوشت مرا حبس ابد کرده

فاطمه اتحاد



قرص صبوری

زل می زند بر در هنوز از رو نرفته
برگرد تا از چشمهایم سو نرفته

هر چند بستی دیده از دیدارم  اما
از بیشه ی چشمات، این آهو نرفته

من هر چه پشت دست دل را داغ کردم
سمت تو مایل بوده، دیگر سو نرفته

چون برف شد ، مشکیّ گیسوهام اما
یکبار دستان تو در این مو نرفته

شادم تصوّر می کنی، اما ندیدی
از غم چه خنجرها که در پهلو نرفته

قرص صبوری می خورم روزی سه نوبت
برگرد تا تأثیر این دارو نرفته

فاطمه اتحاد



سیلی

تاریک تر می خواهد انگاری جهانم را
پاشیده تر می خواهد از این آشیانم را

من دم به دم می نوشم از جام‌ِ شکیبایی
پُر می کند با شوکران باز استکانم را

باغِ بهاران مرا بی بار و بر کرده
دارد تماشا می کند فصلِ خزانم را

سیلی مکرر می زند هر بار و من هر بار
می بلعمش هم بغض، هم خون دهانم را

از عرش تا فرشم رسانده باز راضی نیست
شاید به زیر خاک می خواهد نشانم را

راضی به مرگم بوده ، اما مرگِ تدریجی
ای کاش از من می گرفت این نیمه جانم را

فاطمه اتحاد


تاریخ ثبت اشعار : 1399/10/10


سرقت ادبی از این مجموعه شعر پیگرد قانونی دارد

شعر شمالی - فرشته گلدوست طالکوئی

غم آزرده - فرشته گلدوست طالکوئی

کِی - نوران شیرزاد

برنمی ,ی ,چون ,سو ,، ,هم ,از این ,می خواهد ,این مو ,مجموعه شعر ,می زند

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

bapcdumprinsu ایران بنر ◘طراحی بنر و لوگو◘ rilitisul مطالعات خاورمیانه و شمال آفریقا nuirofeldpar گروه کامپیوتر پست بانک استان آذربایجان غربی ترانه باران زندگی الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم دنیای انیمیشن من